فراموشی مصلحتی

آنچه گذشت را موقتا فراموش می کنیم!اما حواسمان به حال و آینده هست...بیش از پیش

فراموشی مصلحتی

آنچه گذشت را موقتا فراموش می کنیم!اما حواسمان به حال و آینده هست...بیش از پیش

شاید اقدامی است جوگیرانه!
پست اول شما را در شناخت این وبلاگ کمک خواهد کرد
انشاالله شهدا یاریمان کنند
بسم الله...

۰۷
بهمن
معرفی کتابهایی که خواندشان برایم لذت بخش بود یادآور شیرینی آنهاست.
امیدوارم شما هم بپسندید.
پنجره های تشنه...


خیلی وقت است که پنجره های تشنه را شروع کردم،ولی ناتمام مانده...دلم نمیخواهد تمام شود.برعکس همه ی کتابهای دیگری که دوست دارم زودتر تمام شوند تا ببینم آخرش چه میشود صفحات آخر این کتاب را با سختی ورق میزدم،هنوز هم تمامش نکردم...
این کتاب روزنوشتهای مهدی قزلی است که همراه کاروان سفینه النجاة بوده برای ثبت وقایع انتقال ضریح جدید اباعبدالله الحسین علیه السلام از قم به کربلا...با خوندن کتاب این روزها خودم هم در سفر کربلا بودم انگار!همینست که هنوز کتاب باز است و من...


پنجره های تشنه هنوز روی میز است که کتاب "وقتی دلی"را خواندم:



وقتی دلی رمانی تاریخی است به قلم محمدحسن شهسواری.داستان ظهور اسلام و فراز و نشیب های عربستان در آن دوران است.در این کتاب عقاید جاهلانه ی اعراب پیش از ظهور اسلام لابلای ماجرا نقل شده.و بخشی از سختیهایی را که اولین مسلمانان تحمل کرده اند تا دین خدا باقی بماند و به دست ما برسد نشان میدهد.البته جزئیات حاصل تخیل نویسنده است به جز مواردی که به شخص حضرت رسول صلوات الله علیه و آله و امیرمومنان مربوط میشود.من که پسندیدم و استفاده بردم از این رمان.

  • آنتی ویروس
۲۰
خرداد

دیشب خیلی داغون بودم.دلم برای سعیدم تنگ شده بود...خیلی.....از طرفی تا جمعه نمیتونستم ببینمش!اون پنج شنبه میومد تهران و من باید با دانشگاه میرفتم قم به خاطر برنامه ی احیا مسجد جمکران.از بچه ها هیچکس نبود و من باید همراه گروه  میرفتم.خلاصه که خیلی بی قرار بودم.نه میتونستم نرم و نه میشد برم...جدای از دلتنگیم برای سعید، اصلا دوست نداشتم این فرصت رو از دست بدم،شب جمعه،شب نیمه  شعبان،مسجد جمکران...ولی از وقتی سعید تو قلبم اومده،از همه چیز و همه کس برام مهم تر شده...تجربه ی یه عشق واقعی...شاید!

هرموضوعی غیر از دلتنگی برای سعید نمیتونست منو به این فکر بنداره که نرم!ولی سعیدم این قدرت رو داشت...عشق این قدرت رو داره!

دیشب همینطور که داغون بودم و بی قرار و هرلحظه اشک تو چشمام جمع میشد، گاهی خودم رو سرزنش میکردم که بابا نیمه شعبانه...امام زمانت...همه چی رو از دست دادی...البته همه ی اینا کاملا بدون احساس و در نتیجه، بی نتیجه از ذهنم میگذشت!

جانمازمو که جمع میکردم به ذهنم اومد که انشاالله خود امام عصر مشکلمو حل میکنن،ولی انقدر بی احساس که حتی به زبان نیاوردم چنین دعایی رو،شاید!درست یادم نیست.

یه خورده طول کشید تا بتونم با سعیدم صحبت کنم تلفنی.تو این مدت این فکر اومد به ذهنم که همون بهتر که اینجوری عاشق امام زمان نیستیم!والاا!باز سعیدو یه دلخوشی دارم که فلان موقع میاد هرچند دیره و تا اون زمان کلی دلم براش تنگ میشه!اگه قرار بود اینجوری بیقرار امام بودیم و تو کل عمرمون نمیدیدیمش و سر قرارش هم نمیومد که من یکی بعید میدونم زنده میموندم!

جوابش رو خودم میدونستم!یه جواب بی احساس و در نتیجه،بی نتیجه!اینکه بابا اگر اینجوری بی قرار امام زمانت بشی میبینیش!همونطور که بقیه ی عاشقاش دیدنش ، دیدن و رسیدن...!

 با سعیدم تلفنی صحبت میکردم،وقتی دید انقدر به هم ریخته ام،بیخیال سورپرایز شد و گفت که چارشنبه شب میاد!خیلی خوشحال شدم!تو پوست خودم نمیگنجیدم و دوست داشتم جیغ بزنم.

(یه پرانتز بی احساس:
وقتی سعیدم نمیتونه بی قراریمو ببینه،امام زمان چطور میتونه ببینه یکی داره تو فراقش میسوزه ولی نیاد ببینتش؟!)

به سعید ماجرای فکری که از ذهنم گذشته بود رو گفتم،بدون جوابش!

گفت اگر اینجوری عاشق بشی یه کاری میتونی بکنی!گفته چیکار کنی و اونوقت با تمام وجود انجامش میدی!همونطور که من اگر بهت بگم فلان کارو بکن تا بیام ، تو با همه ی وجود انجامش میدی!

بهش گفتم قبلا وقتی میخواستن بهمون بگن انتظار یعنی چی میگفتن ببین اگر یه مهمان عزیزی داشته باشی،چیکار میکنی؟از چند روز قبل آماده میشی...حتی اگر گفته شنبه میاد،تو از قبلش چشم به راهی،میگی شاید زودتر اومد!اینجوری باید منتظر بود!میشنیدم،شاید حتی خودم هم به دیگران این حرف رو میزدم ولی نمیفهمیدم!نمیفهمیدم که یعنی چی از قبل میگی شاید بیاد!خب همون روزی که گفته میاد دیگه!

ولی الان با همه ی وجود میفهمم!از وقتی که سعیدم پاشو از خونه میذاره بیرون به در که نگاه میکنم میگم شاید الان بیاد تو!شاید میخواد سورپرایزم کنه!گاهی تو اتاق میشینم و به در نگاه میکنم،تا بیاد!با اینکه میدونم نمیاد،با اینکه باهاش حرف زدم و گفته که قم هست و فردا هم کلی کلاس داره،و مطمئنم دروغ نمیگه!ولی منتظرشم!گاهی پا میشم اتاق رو مرتب میکنم،دستی به سر و روی خودم میکشم!میگم شاید اومد!نمیاد...ولی این قضیه هربار و هر هفته تکرارمیشه!

شب تشنه خوابیدم،قبل از اینکه ساعتم زنگ بزنه و برای نماز بیدارم کنه داشتم خواب میدیدم که خیلی تشنم و همینجور دارم آب میخورم،آب یخ!یادمه تو چه لیوانی آب میخوردم و یادمه که تکه های یخ مزاحم آب خوردنم میشدن!تا بیدار شدم رفتم و یه لیوان آب خنک خوردم!
(توصیه پزشکی:هیچوقت ناشتا اینکارو نکن!خارش میاره و من الان پوست انداختم انقدر خودم رو خاروندم!)

بیدار شدم...خییلییی تابلو بود!بعنی من انقدر این روزا بی احساس شده بودم نسبت هر چیز و هرکس غیر سعیدم که تا اینقدر واضح اشاره نمیشد،بازم بیخیال از کنارش رد میشدم!

یاد اون حکایت افتادم!

آره...اگر واقعا تشنه باشی خواب آب میبینی!این یه واقعیته!یه مثال زیبا نیست!

....

پس نمیخواد نگران باشی که اگر عاشقش شدم و نیومد چیکار کنم!عاشقش بشی میاد...میبینیش...

هنوز لایق عشقش نیستی...ولی خوشحالم...خوشحالم که عشق رو تجربه کردم!هرچند ورژن نه چندان کار آمدیه...ولی حداقل الان میفهمم انتظار یعنی چی!البته قبلا هم فکر میکردم میفهمم...شاید الانم...

 ن


پ.ن ماجرا ظاهرا حقیقت دارد،ولی اسامی خیر!

  • آنتی ویروس
۱۱
فروردين

 حضرت امام حسن مجتبی (ع) در عالم خواب یا مکاشفه به مرحوم آیت الله میرزا محمد باقر فقیه ایمانی فرمودند :
«در منبرها به مردم بگویید و به آنان دستور دهید .توبه کنند و درباره ی تعجیل ظهور حضرت دعا کنید .
دعا برای آمدن آن حضرت مانند نماز میت نیست که واجب کفایی باشد و با انجام دادن عده ای از دیگران ساقط شود ؛بلکه مانند نمازهای پنج گانه است برهر مرد و زن بالغ واجب است برای ظهور امام زمان غایب دعا کنند.»
آشتی با امام عصر ص91
**********************************************************************
امام زمان عجل الله تعالی فرجه به یکی از دوستان خود که از آن حضرت پرسیده بود:
آقاجان! قربانتان بشوم, چرا
با اینکه ما این همه دعای فرج را می خوانیم شما نمی آیید؟
فرمودند: شما که دعای فرج را نمی خوانید! شما
دعای سلامتی من را می خوانید (یعنی اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن ....
شما باید دعای(الهی عظم البلا) را زیاد بخوانید

  • آنتی ویروس
۰۶
آبان

تلخ است که لبریز حقایق شده است

زرد است که با درد موافق شده است

عاشق نشدی وگرنه میفهمیدی

پاییز بهاری است که عاشق شده است

  • آنتی ویروس
۰۳
مهر

میان این همه غوغا، میان صحن و سرایت

بگو که می رسد آیا صدای من به صدایت؟

منی که باز برآنم که دعبلانه برایت

غزل ترانه بخوانم در آرزوی عبایت

 

من و عبای شما؟ نه من از خودم گله دارم

من از خودم که شمایی چقدر فاصله دارم

هنوز شعر نگفته توقع صله دارم

منی که شعر نگفتم مگر به لطف دعایت

 

چقدر خوب شد آری، نگاهتان به من افتاد

همان دقیقه که چشمم درست کنج گهرشاد

بدون وقفه به باران امان گریه نمی داد

هزار تکه شد این من به لطف آینه هایت

 

چنان که باید و شاید غزل غزل نشدم مست

که دست من به ضریحت در این سفر نرسیده است

من این نگاه عوامانه را نمی دهم از دست

اجازه هست بیفتم شبیه سایه به پایت؟

 

دوباره اشک خداحافظی رسیده به دامن

دوباره لحظهء تردید بین ماندن و رفتن

و باز مثل همیشه در آستانهء در من ـ

کبوترانه زمین گیر می شوم به هوایت

مربع

 سکوت کرده دوباره جهان برای من و تو

نبود و نیست صدایی به جز صدای من و تو

و می روم به امید دوباره های من و تو

میان این همه غوغا میان صحن و سرایت


 

  • آنتی ویروس
۱۲
شهریور
دیگر به خلوت های من یک نم نمی باری
در دفتر دلتنگی ام شعری نمی کاری
لحن سکوتت در دلم هر روز یک جور است
قهری؟ نه؟ دلگیری؟ نه؟ آقا!دوستم داری؟
من – بی تعارف- هستی ام را از شما دارم
آقا خلاصه مطلبی ؛ فرمایشی ؛ کاری...
من خوانده ام دربارتان یک خیمه ی سادَه ست
جایی در آن دارند شاعرهای درباری؟
***
اما من و این رتبه و این منزلت ، هرگز
اما تو و این بخشش و این مرحمت ،آری
توفیق دادی یک غزل هم صحبتت باشم
از بس که گل هستی و رو دادی به هر خاری


حسن بیاتانی
  • آنتی ویروس
۰۶
شهریور

پیچ رادیو را می بندم. دیگر آن نوایی که دل را با خودش تا آسمان عروج می داد؛ نمی آید. که محبوب خویش را به نورانی ترین مراتبش صدا زنم... و همه مراتب او نورانیست، تا او رابه همه مراتبش بخوانم..

 

دلتنگ سحرهای پر از صفای زندگی ام. زندگی که در پس کوچه دالان های طولانی و پرپیچ و خم زمان، سالهاست که فراموشش کرده ام.

 

دست و پای این دشمن قدیمی هم، بعد از یک ماه مرخصی اجباری و در بند بودن، باز از نو گشوده شده، و حسابی خودش و همه اعوان و انصارش راه افتاده اند بین ما!!!

که باز موش بیاندازند به انبان گندم امساله مان!!

 

هنوز یک ماه از توبه های عاشقانه و خالصانه ام نگذشته!!؟ خدای من! حساب گناهانم را از دست داده ام!

 غزل غزل استجابت، هنوز می بارد!

یادم می رود، که عشق با ادعا ممکن نیست! یادم می رود که توبه های پر از سوز و اشک و آه و ترنم لطیف بخشایشی که پرونده ام را تمیز شسته است، یادم می رود از نو متولد شده ام و تمام تلاش های دشمن قدیمی برای خط خطی کردن کارنامه ام، تباه شده..

 

یادم می رود ، سی دعای قطعی الاجابه دم افطار را..یادم می رود که قرار است همه چیز رنگ وبوی تازه ای به خود بگیرد.

 

و یادم می رود که عاشقی با ادعا ممکن نیست! امتحان دارد و امتحان هزینه دارد!

 

سرجلسه امتحان نشسته ام، هرلحظه و هنوز حواسم نیست. به سوالهای سختش که می رسم..تازه حواسم سرجایش می آید.. چقدر سخته! بازم که سخته! از قبلی که خیلی سخت تره و از قبلی تر! سخت ها را پشت سر هم مرور می کنم. حواسم نیست که دیگر دبستانی نیستم! دبیرستانی هم نیستم! وارد دانشگاه شده ام!

 

ترم اولی هم نیستم. شاید از دوره لیسانس هم گذشته باشم.طبیعی است..امتحان باید سخت باشد. باید از قبلی ها و قبل تر ها خیلی سخت تر باشد.

 

اما آخرترم این امتحانات، با همه امتحانات دیگری که داده ام فرق دارد.باآنکه باز هم عزم کرده ام بیست بگیرم، فوق ستاره بشوم و برای استادم بدرخشم، اما..حواسم نیست به  حضرت استاد.

 

استاد. استادی که حواسش خیلی جمع است. نیازی به امتحان گرفتن هم ندارد! نمره ها را خوب می داند. نقطعه ضعف تک تک ما را خوب می شناسد. و اگر از نقطعه ضعف هایمان سوال طرح می کند، اگر عزم کرده همه ما رابه چالش بکشاند، هدفش فقط مهربانیست. من هنوز سرجلسه هستم. سخت به چالش کشیده شده ام و برای سوال ها، جوابی ندارم!

 

سخت ترک برداشته شیشه بلورین احساسم. سنگینی نگاه استاد و بغضی که در گلویم پیچیده، سخت بی تابم کرده است.

 

به سمت پنجره اتاق می روم، به امید نسیمی، هوای دل انگیزی که صورت گر گرفته ام را خنک کند.خجالت از سر رو رویم می بارد. هنوز یک ماه نگذشته از وعده و وعید هایم. از ادعاهایم. از قول و قرار هایم. و چه کوله باری ساخته ام برای خودم در این چند روز!

حالم بد است. نا امیدم و زانوانم سست شده. حال کسی را دارم که محکم به زمین خورد ه وتوان ایستادن ندارد.

 

چه سفت و زنگ زده شده این قفل پنجره! یادم نیست ولی یک سحری ، نیمه شبی بود و بغض تلخ دیگری..که برای آخرین بار پنجره را گشودم.

 

چقدر غافلم که فضای گر گرفته و مسموم این اتاق،  نسیم و هوای تازه می خواهد!

 

به کلی فراموش می کنم که این اتاق برای خودش پنجره دارد، آن هم چه پنجره ای!

 

انگار همیشه باید امتحانی باشد و سوال های سخت بی جوابی و بغضی که من به یاد پنجره بیافتم.به ماه نگاه میکنم. که تصویر لبخند استاد را در خود انعکاس می دهد. با خنده هایش دلم باز ضعف می رود.  به بغض من می خندد. حالا خوب میدانم چرا؟ باز مرا متوجه پنجره کرده است.. پنجره ای که تا باز نشود و نسیمی از دلش عبور نکند، نمی شود از امتحان پر از بغض هر روزه عبور کرد. پنجره را بالاخره باز می کنم. هوا چه لطیف است این دم سحر..

 

این صدا صدای چیست؟

 

صدای وزیدن باد، لابلای برگ درختان؟ نه انگار صدای بال ملائک است که نشسته اند لب حوض نقره ای آسمان این شب..

 

و غزل غزل استجابت است که نرم و لطف می بارد.

 

حالا من هم می خندم.


«کاری از گروه نشریه کانون مهدویت دانشگاه فردوسی مشهد»
  • آنتی ویروس
۰۴
شهریور
تو این فضای گل و بلبل وبلاگ یه مطلب سیاسی میچسبه!ولی در مقابل آنچه این روزها رخ میده زبان من قاصره!لذا لینکی رو از وبلاگ"قطعه 26" میذارم!از اینجا بخونید،من از این پستش خوشم اومد!به خصوص اونجا که میگه:

«ما هم» و درد! «ما هم» و کوفت! «ما هم» و مرض!

  • آنتی ویروس
۳۱
مرداد
‬‎
کاش روزی بنویسند به بقیــــع
یک فراخوان کمک، طرح احداث ضریح

کاش روزی بنویسند به بقیـــــع
جایزه،فرشچیان،یک قطعه عقیق!

کاش روزی بنویسند به بقیــــع
کارگران مشغولند، کار احداث ضریح

کاش روزی بنویسند به بقیــــــع
چند روز مانده به اتمام ضریـــــح

کاش روزی بنویسند به بقیـــــع
مهدی فاطمه(عج) آید به تماشای ضریح

کاش روزی بنویسند به بقیـــــع
عید امسال، نماز ،صحن عتیق

کاش روزی بنویسند به بقیــــــع
فلش راهنما، مرقد زهرای شفیع

*

اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان
  • آنتی ویروس
۳۱
مرداد
این روزا آدما دو دسته اند!یا زن هستند یا سیب زمینی!یه دسته ی سومی هم هستندکه اینقدر کم اند ازشون چشم پوشی می کنیم!آنها همان "مرد"ها می باشند!


  • آنتی ویروس
۲۷
مرداد
آقا شــــــنیده ای که بیا و ثواب کن
آتش بیار و سینه ی من را کباب کن

هرکس که خواست پابگذارد به قلب من
با اختیارتام  تمـــــــــــــــاما جواب کن

من را بجزنگاه تو حاجت نبود ونیست
حتی شده به نیمه نگاهی مجــــــاب کن

جز یک دعا ندارم و هرگز نداشتم
آن هم برای توست مرامستجاب کن

دل خانه ی محبت عشق است و محترم
ای دل ز غیر صاحب خود اجتناب کن

رویای هرشبم شده خـــورشید می دمد
خورشیدمن طلوع کن وتعبیرخواب کن

مرهم زدست غیر تو درداست ای طبیب
نوش است رنج عشق تو من را عذاب کن

یک خنده کن که قند وشکر ریزد ازلبت
مارا غنی ز شربت و شــهد وشراب کن

صددفترازفراق تودارم قصــــــیده ها
فالی بزن قصیده ی وصل انتخاب کن

ازسرگذشت غربت ما قصه ای بخوان
  پایان خوش به قصه ی تلــخ  کتاب  کن  
  • آنتی ویروس
۲۶
مرداد

اگر مقصد پرواز است قفس ویران بهتر!

پرنده ای که مقصد را در کوچ می بیند 

از ویرانی لانه اش نمی هراسد....

***
این هم یه غزل از فاضل نظری در وصف دنیا!بامزه بود!نمی دونم چرا وقتی این غزل رو خوندم خنده ام گرفت!؟

به‌تنهایی گرفتارند مشتی بی‌پناه اینجا

مسافرخانه رنج است یا تبعیدگاه اینجا


غرض رنجیدن ما بود - از دنیا - که حاصل شد
مکن ای زندگی عمر مرا دیگر تباه اینجا

برای چرخش این آسیاب کهنه دل سنگ
به خون خویش می‌غلتند خلقی بی‌گناه اینجا

نشان خانه خود را در این صحرای سردرگم 
بپرس از کاروان هایی که گم کردند راه اینجا

اگر شادی سراغ از من بگیرد جای حیرت نیست
نشان می‌جوید از من تا نیاید اشتباه اینجا

تو زیبایی و زیبایی در اینجا کم گناهی نیست
هزاران سنگ خواهد خورد در مرداب ماه اینجا


  • آنتی ویروس
۲۳
مرداد
غر و لند این مسافر
                        غر و لند آن مسافر
قر و اطوار عروسکان عابر

غم نان،غم گرانی...غم آلودگی هوا و حال و روز کشور

همه را...به جز غم تو
                          همه را جواب کردم!
تو نبودی و مسافرکش پیر باز ختدید...

                      که کرایه را دوباره دونفر حساب کردم!

***
"این عاشقانه ی جالب از محمد مهدی سیار است"

  • آنتی ویروس
۲۲
مرداد


امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
بی سر...پهلوشکسته...لب تشنه...غریب
اینگونه شهادتی تمنای من است


رباعی از کتاب "از شرم برادرم"میلاد عرفان پور
  • آنتی ویروس
۲۱
مرداد

چند رباعی از میلاد عرفان پور:


برپیکر من تورا کفن ساخته اند

یا اینکه برای پر زدن ساخته اند

ای عشق!شبیه سایه با من هستی

انگار تو را برای من ساخته اند

***

در ذهن نیافرینمت،میمیرم

از وهم اگر نچینمت،میمیرم

ای عادت چشم های بی حوصله ام!

یک روز اگر نبینمت،می میرم

(اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان)

***

یک...دو...سه...چهار...می شمردم تک تک

بی تاب پی تو می دویدم با شک

حالا که بزرگتر شدم،می فهمم

تمرین جدایی است قایم باشک

***

این هم آخریش...

آیینه...زلال...نرم...مرمر...دل تو

یک دهکده لبریز کبوتر...دل تو

من قلک عشق خویش را می شکنم

یک خانه اجاره می کنم در دل تو


پ ن:رباعی ها از کتاب "پاییز بهاریست که عاشق شده است"انتخاب شده اند.

  • آنتی ویروس
۲۱
مرداد
جهت تلطیف فضای روحم بعد از پخش زنده ی جلسه ی بررسی کابینه پیشنهادی!


***دنیایی که در آن شعر نیست ،حتما چیزی کم دارد!(فاضل نظری)***

نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه
بماند بین ما این رازها،بینی و بین الله!

من استغفار کردم از نگاه تو،نمی دانم
اجابت می شود این توبه کردن های با اکراه

برای من نگاه تو فقط مانند آن لحظه است
همان لحظه که بیتی ناگهانی می رسد از راه

...و شاید من سر از کاخ عزیزی در می آوردم
اگر تشخیص می دادم چو یوسف راه را از چاه

غزلی از کتاب "قبله مایل به تو"،سید حمیدرضا برقعی


...شد عشق نیز منکری از منکرات من*)
  • آنتی ویروس
۲۰
مرداد

چادری ها زهــــــــرایی نیستند!
اگر پهلویشان درد دین نداشته باشد...
چادری ها زهــــــــرایی نیستند!
اگر عدو را با سیاهی چادرشان به خاک سیاه نکشانند...
چادری ها زهــــــــرایی نیستند!
اگر سیاهی چادرشان حرمت خون شهیدان را به عالمیان ننمایاند...
چادری ها زهـــــــــرایی نیستند!
اگر منتظـــــــــر یوسف گمگشته ای نباشند...
چادری ها زهــــــــرایی نیستند!
اگر فکرشان،هدفشان،راهشان،نگاهشان،عشقشان و حجابشان فاطمی نباشد...


وام گرفته از وبلاگ "چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند"!

  • آنتی ویروس
۲۰
مرداد

راستش را بخواهید جمع کثیری از وزرای معرفی شده ی ایشان* را نمیشناسم!البته حق دارم که نشناسم!من که سنی ندارم!این دوستان هم که غالبا جای پدر بزرگ بنده هستند و سالها(حداقل 8 سال)پیدایشان نبود خیلی!فقط اسم چند نفر را از فتنه ی 88 به بعد به خاطر دارم!با دیدن اسامی همان چند نفر معدود برق از سرم پرید!!!!

باز شما بگو خوش بین باش!من خوش بین باشم شعارهای ایشان**مبنی بر اعتدال و فراجناحی بودن محقق میشود؟


پ ن:خدا به خیر بگذراند!ظاهرا قرار است در این سالها چند وقت یکبار به بنده چنین شوک هایی وارد شود!ربنا افرغ علینا صبرا...


*آقا یه لطفی به من بکنید بگین رییس جمهور منتخب رو چی صدا کنم؟اصلا صداش کنم؟لازمه به نظرتون؟راستش هنوز اسمش رو زبونم نمیاد!:(:(

**همون مشکل قبلی اینجا هم رخ نشون داد!فکر کنم بازم لازم میشه!باید یه فکری به حالش بکنم!


  • آنتی ویروس
۱۲
مرداد

صد حیف که این آمد و صد حیف که آن رفت...

همین!

  • آنتی ویروس
۲۴
تیر

در روایتی از امام باقر (ع) نقل شده است که خداوند متعال فرموده است:

«خداوند عزّ و جلّ مى فرماید: به عزّت و جلال و عظمت و شکوه و بلندى جایگاهم سوگند که هیچ بنده مؤمنى در چیزى از امور دنیا خواست مرا بر خواست خودش مقدّم ندارد، مگر اینکه به او غناى نفْس بخشم و همّ و غمش را مصروف آخرت سازم و و آسمان‌ها و زمین را ضامن روزى او قرار دهم و از پس تجارت هر تاجرى هواى او را داشته باشم؛

قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ عَظَمَتِی وَ بَهَائِی وَ عُلُوِّ ارْتِفَاعِی لَایُؤْثِرُ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ‏ هَوَایَ‏ عَلى‏ هَوَاهُ فِی شَیْ‏ءٍ مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا إِلَّا جَعَلْتُ غِنَاهُ فِی نَفْسِهِ، وَ هِمَّتَهُ فِی آخِرَتِهِ و و ضَمَّنتُ السَّماواتِ و الأرضَ رِزقَهُ، و کُنتُ لَهُ مِن وَراءِ تِجارَةِ کُلِّ تاجِرٍ» (کافی/ج۲/ ص۱۳۷)

  • آنتی ویروس